ابعادی که این کتاب 167 صفحهای را شکل داده است:« پذیرش نوشتن، با عنایت به اینکه همه نژاد انسانی با مادر حال نوشتناند دیگر به معنای جدی گرفتن خود نیست» بنابراین نیچه به جای خلق استعارههای تازه، همان استعارههای قدیمی را احیا میکند و برمیگرداند. با این اشاره بنیادی میتوان به نویسنده (کافمن) حق داد که کتابش را با این جمله آغاز کند:« نوشتن از نیچه دشوار است... متن مقوله گریز نیچه» کتاب در دو بخش اصلی است که هر کدام دو سر فصل دارند و هر سر فصل شامل چندین عنوان است؛ عنوانهایی وسوسهبرانگیز برای خواندن مانند:«معماری استعاری، فراموشی استعاره، پروراندن دوباره استعاره و موقعیت استراتژیک آن...». نویسنده با جسورانه ، شگفتآور، پرسشوار، مملو از استعاره وصف کردن فلسفه نیچه میانگارد که:«نوشتههای نیچه برای همیشه از هر متن فلسفی دیگری متمایز خواهد ماند. محبوس ناشدنی و ... فلسفهای که گستاخانه با در هم آمیختن همه سبکها در نوشتارش، تمامی تضادها را با تندبادی از کر و فر و قهقهه برمیاندازد.»
نیچه، زبان مفهومی فلسفه را نامناسبترین زبان برای بیان حقیقت جهان میداند زیرا فقط استعارهای است؟ برای استعاره.... ناکارآمدترین زبان است زیرا موسیقی جهان را در مفاهیم، محبوس و منجمد میسازد. استعاره دیگر مثل سنت متافیزیکی ارسطویی به مفهوم، ارجاع داده نمیشود بلکه این مفهوم است که به استعاره باز گردانده میشود نیچه، ارسطو و تعریفش از استعاره را نمیپذیرد و چون برای نیچه، ذات اشیاء، راز آلوده و مبهماند و «اجناس و انواع» (ارسطویی) خود استعارههایی تماما انسانیاند.
در جایی نیچه، زمان را بازی آهنگین میداند که شامل سرکوب نیروهای سرکوب شده است. بنابراین فرآیندی برگشت ناپذیر نیست پس ساختن یک مفهوم تازه برای «فراموشی و پاک کردن استعاره» ضرورت دارد. فراموشی استعاره در زمان خاصی روی نمیدهد. انسان همیشه «هنرمند بودنش را» و «یکه» بودنش در همه فعالیتهایش را از دیرباز به فراموشی سپرده است. همگی باور داریم که هنگام سخن از درختان، برف و... چیزی از نفس اشیا میدانیم ولی ما صاحب هیچ نیستیم مگر استعارههایی که با پدیدههای اصلی هم تطابق ندارند.
نیچه برای وصف جهان مفاهیم و آشکار کردن رفتار استعاری «اصلهای فرضی»(مراجعه به کتاب لطفا) تصریح دارد که استعارهها چنان کلیشه شدهاند که به خودی خود غیرقابل تشخیصاند. او برای وصف نظام سلسله مراتبی مفاهیم... از استعارههای معماری سود میجوید:هیچ شکافی در این معماری عجیبی که انسان از خود میسازد وجود ندارد، کوچکترین جایی برای تخیل (خیال) نیست بنابراین پایداری نوع انسان به واسطه ساختن جهانی جدید و استوار میسر شد اما به قیمت جدا کردن انسانها از یکدیگر، از جهان و از زندگی! در این جا نیچه، عجیب میشود و با تقلیدی دانستن سازهها از اسکلت آدمی، میانگارد با پیشاپیش مردن در زندگی است که انسان زنده میماند.
و سرانجام تبدیل جهان به مجموعهای از استعارهها زندگیای است با این حس که از زندگی میترسد. استعاره اصلی همین ترس از حس است که به عنوان ایدهآل تفسیر شده... نیچه در این فرازها که دست آخر به جدایی متن از مؤلف میرسد و جستوجوی کتاب برای کشف و پیدا کردن خوانندگانش... و همینجاست که به درستی سخن نویسنده «نیچه و استعاره» پی میبریم بعد تازه و پنجرهای تاکنون وانشده به آثار نیچه به قدری که ما را برمیانگیزد که آثار نیچه را اینبار از پنجرهای که «کافمن» به منظره ما وا کرده، آثار نیچه را بخوانیم. دوباره بخوانیم از چشماندازی تازه.
- نیچه و استعاره
- ساراکافمن
- ترجمه: لیلا کوچکمنش
- نشر گام نو